هوالحكيم
حكومت نرم و دكترين اقدام نامتقارن در جهاد نرم
ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب اسلامي: افسران جوان جنگ نرم!
ديدار استادان دانشگاهها با رهبر انقلاب اسلامي: فرماندهان جنگ نرم!
گلايهي رهبر انقلاب از كثرت ميليوني دانشجويان علوم انساني در دانشگاهها، در برابر قلت استادان مجرب در اين حوزه ما را بر آن د اشت تا به سراغ حسن عباسي برويم تا دو مسأله را با توجه به تجربيات وي، با او در ميان بگذاريم: ترسيم صحنهي جنگ نرم از زاويه نگاه يك متخصص استراتژي، و بررسي ابعاد و جوانب بومي كردن علوم انساني، از منظر كسي كه در هشت سال گذشته، بزرگترين كلاس آزاد پايتخت را با بيش از 4000 نفر دانشجو و طلبه، در كرسي بومي سازي دانش دكترينولوژي، اداره كرده است. پرسش اساسي اين است: جنگ نرم چيست؟ و نسبت آن با توليد علم بومي به ويژه در حوزهي علوم انساني كدام است؟
- رهبر معظم انقلاب، استادان را فرماندهان و دانشجويان را افسران جنگ نرم توصيف كردند. براي ورود به بحث، ابتدا ابعاد و ويژگيهاي جنگ نرم را تشريح كنيد.
- بسمالله الرحمن الرحيم. انشاءالله كه عبادت همهي روزهداران در اين ماه ضيافت الهي مورد قبول حضرت باري تعالي واقع شود.
با توجه به اينكه هدف خلقت ما عبادت و عبوديت است، ماه رمضان فرصت خوبي براي تحقق نسبي اين هدف خلقت است، به ويژه براي امثال ما، كه اشتغال دنيوي در طول سال مجال عبادت را كم ميكند.
جنگ به عنوان بخشي از طبيعت بشر شناخته ميشود كه در تاريخي به قدمت تاريخ خود بشر، فراز و نشيبها و روي-كردهاي مختلفي پيدا كرده است. در فلسفهي جنگ، شناخته شدهترين نوع آن بر اساس «شدت» تقسيم بندي ميشود كه از آن به منازعات كمشدت low Intensity conflict، منازعات شديد، و منازعات تمامعيار نام ميبرند. در نوع دوم دستهبندي جنگ، آن را از نظر بكارگيري سلاح به طيفهاي جنگ گرم و جنگ سرد تفكيك ميكنند. همچنين از حيث علني يا مخفي بودن منازعه، به جنگ آشكار، جنگ نيمهپنهان و جنگ پنهان- مانند عمليات نيروهاي ويژه- تقسيم ميگردد. دستهبندي بعدي طيف شناسي جنگ از حيث موضوع و حوزهي آن است مانند جنگ سياسي، جنگ اقتصادي، جنگ فرهنگي، جنگ نظامي.
- جنگ نرم بر اساس چه متغيري دستهبندي ميشود؟
- نوع ديگر طيفشناسي منازعات، دستهبندي آنها بر اساس «صلابت» منازعه است كه به سه طيف منازعهي سخت hard conflict منازعهي نيمهسخت semi hard conflict منازعهي نرم soft conflict تقسيم ميشود. تفكيك اوليهي منازعات از حيث صلابت، توسط جوزف ناي صورت گرفت، و اكنون توسط انديشمندان مختلف تكامل يافته است. به طور مشخص در طيفشناسي جنگها مبتني بر صلابت، جنگ سخت، نزاعي است كه به شيوهي نظامي، و با هدف پيروزي سنتي از طريق اشغال و تصرف سرزمين دشمن صورت ميگيرد. اين نوع جنگ در عصر استعمار كلاسيك، عمدهترين نوع نزاع بود.
در دستهي دوم، جنگ نيمهسخت قرار دارد، كه نزاعي است مربوط به عصر استعمار نو كه در طي آن، به جاي تصرف سرزمين دشمن با قدرت نظامي، به تصرف حكومت آن و ايجاد حكومت دستنشانده در كشور دشمن مبادرت مينمودند.
در واقع در جنگ نيمهسخت، با ترفندهاي سياسي حكومت را به كساني ميسپردند كه هر چند از شهروندان همان كشور بودند، اما براي دشمنان و قدرتهاي بيگانه كشور خود را اداره ميكردند مانند حكومت ايران در عصر پهلوي. امروز البته جنگ نيمهسخت تصرف بازارها در رقابت اقتصادي، و تصرف حكومتها در رقابت سياسي را نيز در بر ميگيرد.
جنگ سخت |
اقدام نظامي |
عصــــر
استعمار کلاسيک |
تصرف سرزمين |
جنگ نيمهسخت |
اقدام سياسي / اقتصادي |
عصــــر
استعمار نو |
تصرف حکومت / بازار |
جنگ نرم |
اقدام فرهنگي |
عصــــر
استعمار فرانو |
تصرف قلبها و ذهنها |
در دستهي سوم، جنگ نرم قرار دارد كه دكترين آن حاكي از اين است كه به جاي تصرف نظامي سرزمين دشمن و حكومت مستقيم بر آن، يا تصرف سياسي و حكومت غير مستقيم از طريق گماردن يك دولت دست نشانده در آن، ميتوان خود مردم آن كشور را تسخير كرد و از طريق مردم دشمن بر آنان حكومت كرد. خب! پرسش اين است: راه تسخير مردم به گونهاي كه خود آنان خواستههاي دشمنشان را محقق سازند چيست؟ اين راه بسيار ساده و در عين حال دشوار است: تصرف قلبها و سيادت بر ذهنها. در دكترين جنگ نرم، قاعده اين است كه قلب و مغز افراد تصرف شود، آنگاه آن كساني كه قلب و ذهناشان تسخير شد، در راستاي اهداف دشمن خود عمل ميكنند.
- قلبها و مغزها چگونه تصرف ميشوند؟
تصرف قلب افراد با ارضاء انجام ميشود. سيادت بر ذهنها هم با اقناع صورت ميگيرد. رضايت افراد از چيزي موجب زمينهسازي تصرف قلب آنان ميشود. همچنين اگر آن افراد نسبت به مسألهاي قانع شدند، زمينه براي سيادت بر مغز آنان فراهم شده است. روش ارضاء براي تصرف قلب مقولهي حب و بغض است؛ قلبي كه مملو از بغض نسبت به چيزي يا كسي باشد امكان تصرف ندارد، اما اگر آكنده از حب نسبت به آن چيز يا آن كس بود، توسط آن تصرف شده است. روش اقناع براي سيادت بر مغزها نيز مقولهي شك و يقين است. در واقع اگر ذهن كسي نسبت به مسألهاي شك داشت، تا اين شك تبديل به يقين نشود، ذهن آن شخص قانع نخواهد شد.
در جنگ نرم، دشمنان از طريق برتري رسانهاي خود، با روش مديريت حب و بغض، و همچنين مديريت شك و يقين در تودههاي انساني، آنها را تسخير نموده و در مسير اهداف خود به حركت و عمل وا ميدارند.
كيفيت اين تسخير در حدي است كه فرد تصرف شده، نسبت به دشمني كه او را تسخير نموده، هيچ كينه و نفرتي ندارد و برعكس، نسبت به او علاقهمند است. اين نكته است كه متغير «صلابت» در تقسيمبندي جنگ سخت و نيمهسخت و نرم را نشان ميدهد. يعني صلابت از نظر ابزار و روشها، و صلابت از نظر مقاومت دشمن. طبيعتاً هر قدر منازعه به سمت روشهاي جنگ سخت پيش برود، صلابت اقدام، و صلابت مقاومت بيشتر ميشود، و هر قدر كه به سمت روشهاي جنگ نرم نيل كند، صلابت اقدام و همچنين صلابت مقاومت رقيقتر و سستتر ميگردد.
- چرا رهبر انقلاب استادان و دانشجويان را رزمندگان اين جنگ برشمردند؟
محيط علم، فينفسه محل شك و يقين است. در يك فضاي سالم و بيغرض علمي، شما به عنوان دانشجو ميتوانيد در همه چيز شك كنيد و در تعامل با استادان خود پاسخها را يافته و به يقين برسيد و قانع شويد. توجه دشمن به همين ظرفيت دانشگاه است. يعني محيط دانشگاه را از يك فضاي علمي كه تضارب آراء در آن به شكوفايي و رشد استعداد دانشجويان مي-انجامد، به يك محيط منازعه، براي نابودي باورهاي ديني و ملي و بومي ما تغيير ميدهند. در چنين محيطي، با افشاندن بذر شك، و تثبيت انگارهي بيگانگان، در قالب ديدگاههاي شبه علمي و شبه روشنفكري، ذهن جوانان را نسبت به داشتههاي خود مسموم و نسبت به يافتههاي بيگانه تشنه و شيدا ميسازند.
در حكمت دفاعي، اين اصل پذيرفته شده است كه دفاع، مشخصهي هر موجود زنده، در برابر تهديدهاست. يعني هرگاه بقاء يك موجود زنده به خطر بيفتد، به حكم طبيعت خود، به دفاع در برابر تهديد روي ميآورد. ملت ايران نيز اكنون در وضعيت مواجهه با تهديد قرار دارد.
ايران امروز در بالاترين سطح از توان قدرت سخت در طول سيصد سال گذشتهي خود نسبت به تهديدهاي جنگ سخت خارجي قرار دارد. اين را در نظر بگيريد كه عامل تهديد عليه ايران ابر قدرتي چون آمريكاست. در برابر آمريكا، به اين درجه از موازنهي شرايط قدرت سخت رسيدن، نكتهي بسيار مهمي است. مثلاً تهديد پاكستان از سوي هند است، يا ژاپن خود را از سوي كره شمالي در تهديد ميبيند، اما تهديد جمهوري اسلامي ايران از سوي قويترين قدرت مادي روي كرهي زمين است و ايستادگي در برابر آن در اين حد كه ابتكار عمل را از او سلب كند يك امتياز است.
پس وقتي تهديد ايران، عراق و تركيه و پاكستان نيست، بلكه همهي قدرت غرب است و آنها نيز از مواجههي رو در روي سخت با ايران هراس دارند، چه جايگزيني براي آن دارند؟ طبيعتاً رويارويي نرم! يعني با مديريت شك و يقين، و حب و بغض، انسجام و وحدت ملي را تضعيف كرده و باورهاي مردم را تخريب و سست نموده، و با تسخير قلب و مغز آنها، راه استيلا و سيطرهي خود را مهيا نمايند.
مبتني بر اصل دفاع به عنوان مشخصهي هر موجود زنده در برابر تهديد، عقلاً وشرعاً بايد در برابر تهديد بپا خاست و مقاومت نمود. اكنون كه تهديد نرم، متوجه آوردگاهي به عرض شانزده سانتيمتر در حد فاصل دو گوش تكتك شهروندان جمهوري اسلامي است، رزمگاه آن كلاسها و نبردگاه آن دانشگاهها و جنگگاه آن پهنهي كشور است. اگر در اين منازعه، مجاهدان در آوردگاه و رزمگاه و نبردگاه مقاومت نكنند، اشغال جنگگاه از سوي دشمن دشوار نخواهد بود. از اين روي، استادان دانشگاهها، فرماندهان جنگ نرم در نبردگاه و رزمگاه مزبور، در مواجهه با سيل شك و شهبهي علمي و ژورناليستي و عمليات رواني دشمن عليه آوردگاه ذهن عمومي هستند. اين فرماندهان، افسراني دارند كه مجموعهي دانشجويان پرشور در دانشگاهها محسوب ميشوند. دانشجويان به عنوان افسران اين جبهه نيز سربازاني دارند كه بخش عمدهي شهروندان ايراني بيرون از دانشگاه را تشكيل ميدهند.
جنگ نرم عليه مردم ايران مدتهاست كه آغاز گرديده و بخشهايي از قلبها و مغزها به تصرف دشمن درآمده است. لذا دفاع موضوعيت و عموميت يافته و ورود استادان و دانشجويان به اين جبههي جنگ نرم، براي يك اقدام دفاعي است.
- روند منازعه را چگونه ميبينيد؟
شيطان روح پرستندهي بشر را با القاء خود چنان فاسد كرد كه به جاي الله پرستي به ورطهي بتپرستي افتاد. ابراهيم(ع) بت-ها را شكست و به حكم خدا، خانه كعبه را بنا نهاد. شيطان به استراتژي ابراهيم(ع) حمله كرد و در طي چند هزار سال، با القاء خود بشر را وادار نمود كه بتها را به درون كعبه برده و كليت قبله را ملوث كند، كه هر كس به طواف كعبه آمد، در واقع به طواف بتها رفته باشد. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) بت شكن واپسين بود كه آمد و بتهاي درون خانه را شكست و كعبه را از آلودگي به شرك و كفر نجات داد. اكنون با گذشت 1400 سال شيطان به استراتژي پيامبر اسلام(ص) نيز حمله كرده است. بتها كه از صحرا به خانهي كعبه برده شده بود، پس از واكنش پيامبر اسلام(ص) و تخليهي خانهي كعبه از بتها، آنها به درون انسانها منتقل شدهاند. بتهاي ذهني و بتهاي قلبي، قبلهي انسان را از كعبه و از خدا، به «خود» انسان تغيير داده و مبتني بر امانيسم - بشر مداري- ميرود كه در وادي اگوسنتريسم- خود مركز مداري- به سيطنيزم- يا سجده بر شيطان- در غلتد. هبوط كه نه، بلكه سقوط از مرتبهاي كه خدا به ابليس فرمود به بشر سجده كند تا به قعر درهاي كه اكنون در آن بشر به شيطان سجده ميكند. جنگ نرم، جنگي است كه در آن فرماندهان- عالمان دانشگاهي- و افسران- دانشجويان- از استقرار بتها در درون خانهي دل خود جلوگيري نموده و با تبر يقين، بتهاي ذهن عمومي را فرو ميريزد و جاي را براي حقيقت الهي باز ميكنند. لذا در پاسخ به پرسش شما در مورد ارزيابي روند منازعه، بايد گفت كه در اين جهاد نرم «لاتحزن، ان الله معنا! اندوهگين مباش، خدا با ماست!».
با توجه به اينكه جنگ نرم، منازعهاي براي تصرف قلبها و مغزهاست، نسبت جنگ نرم با سياست چيست؟ آيا ميتوان از سياست نرم سخن گفت؟
رهبر معظم انقلاب، درسال 1379 در دو يا سه مرحله، مطالب و مباحثي را با همين مضامين پرسش شما مطرح كردند كه ميتواند پاسخ اين پرسش باشد. نكتهاي كه گفتند اين بود كه «حكومت در عرف اسلام، ولايت ناميده ميشود. ... ولي و حاكم منشاء همهي اين نظام سياسي، و همچنين وظايف خود را خدا ميداند و خود را عبد و بندهي خدا ميانگارد». چندي بعد در همان سال 1379، اينگونه به خاطر دارم كه در نماز جمعه، نكتهي مكملي را گفتند و آن اين بود كه «حكومت، فقط فرمانروايي نيست، بلكه نفوذ در دلها و مقبوليت در ذهنهاست، لذا كسي كه در چنين موقعيتي قرار ميگيرد، اول بايد در درون خود به صورت دايمي، مشغول تأديب باشد، خود را هدايت كند، به خود تذكر بدهد و خود را موعظه كند». سپس مبتني بر آيه-الكرسي در سورهي مباركهي بقره، به اين نكته پرداختند كه «بناي حكومت اسلامي اين است كه مردم را از ظلمات به نور ببرد، ظلماتي كه هم در درون خود ما زمينه دارد، و هم در عالم طبيعت. ارادهي دين اين است كه انسان را از ظلمات خودخواهي و خودپرستي و بيتقوايي در برخورد با هر كس و هر چيز خارج كند و به نور ببرد، نور اخلاص و تقوا و هدايت و همت بلند براي خدا،كه اگر اينگونه شد، جامعه نوراني ميشود».
با اين توصيف، ميتوان دكترين سياسي رهبر فرزانهي انقلاب را در سه محور اينگونه خلاصه نمود كه:
الف- فرآيند حكومت و ولايت در اسلام، نفوذ در دلها و مقبوليت در ذهنهاست.
ب- كاركرد حكومت و ولايت در اسلام، خروج مردم از ظلمات و انتقال به نور است. اين كاركرد، مبتني بر تبيين كاركرد ولايت الله و ولايت طاغوت در سورهي بقره ارائه شده است.
ج- محصول حكومت و ولايت در اسلام، جامعهي نوراني گفته شده است. از اين منظر، حكومت مبتني بر قدرت نرم است و لذا در اركان قدرت ملي، به جاي تفكيك قدرت ملي به قدرت سياسي، قدرت نظامي، قدرت فرهنگي، قدرت اقتصادي يا قدرت اجتماعي، اين تقسيمبندي به گونهاي ديگر ارايه ميشود، يعني به قدرت نرم، قدرت سخت و قدرت نيمهسخت.
در اين سه حوزه، تكيه بر قدرت نرم است و قدرتهاي سخت و نيمهسخت، قدرتهاي حاشيهاي محسوب ميشوند. پس ميتوان از سياست نرم و حكومت نرم سخن گفت.
به ولايت الله و ولايت طاغوت در سورهي بقره اشاره كرديد. آيا ولايت در جنگ نرم خنثي است؟
ولايت و تولي، يا برائت و تبري، روش هستند، و آنچه مهم است «جهت و منشاء» اين ولايت يا برائت است. در سورهي بقره ميفرمايد: «خدا ولي آنهاست كه ايمان آوردند، و (كاركرد ولايت خدا اين است كه) خارج ميكند آنان را از ظلمات به نور.» سپس در مورد جبههي مقابل، ميفرمايد: «و آنان كه كفر ورزيدند اولياء آنها طاغوت هستند»، لذا كفار اخراج ميشوند از نور به ظلمات.
آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در مورد مؤمنين، يك «ولي» وجود دارد، اما در مورد كفار، از مفهوم «اولياء» استفاده شده است كه كثرت را مطرح ميكند. همچنين، در مقابل مفهوم مفرد «نور» ، مفهوم جمع «ظلمات» به كار رفته است. پس ميتوان گفت ولايت و برائت به مثابه روش هستند و ارزش آنها به «جهت» آنهاست: ولايت چه كسي! و برائت از چه كسي!
پرسش شما را در سه محور ميتوان پاسخ گفت:
1- زمين جنگ نرم، ثابت است: اين زمين، همان دل و ذهن انسان است.
2- فرمانروايي بر دل و ذهن،«خنثي» است: اين فرمانروايي، همان ولايت است.
3- آنچه متفاوت و مهم است، «منشاء» ولايت و «مقصد» ولي است. كيستي «ولي» مهم است. زيرا به مقولهي ولايت جهت ميدهد و آن را از خنثي بودن خارج ميكند. نظام دو قطبي ولايت خدا و ولايت طاغوت، نظام جنگ نرم است؛ لبهي جلويي منطقه نبرد، محل تشكيل جبههي منازعه است، كه در يك سو جنودالله، و در سوي ديگر جنود شيطان و طاغوت قرار دارند. هر دو طرف منازعه، بر سر تصرف يك زمين ميجنگند: تصرف زمين دلها و ذهنهاي تكتك انسانها. نكته مطلق اين است كه، هيچ كسي نيست كه «ولي» نداشته باشد، منتهي، «ولي» برخي افراد «الله» است، و «ولي» برخي ديگر «طاغوت».
اكنون بايد پرسيد آيا انسانها در برابر ولايت خدا و ولايت طاغوت منفعل هستند، و گاهي اين و گاهي آن بر سرزمين وجود آنان حكومت ميكنند؟! پاسخ روشن است.
اطلاق صفت مؤمن يا كافر به يك انسان، به اين معني است كه او خود پذيرفته است، كه ولايت چه كسي را بپذيرد. اگر ولايت خدا را پذيرفت، او مؤمن است، و اگر اولياء او طاغوتها بودند او كافر است.
با پذيرش ولايت الله از سوي فرد مؤمن، او از ظلمات به نور منتقل ميشود، و لذا جامعهي مؤمنين، جامعهاي نوراني است.
اما با پذيرش ولايت طاغوت از سوي فرد كافر، او به قعر ظلمات غوطهور ميشود، و در واقع جامعهي كفار، جامعهاي ظلماني است.
جنگ نرم، كشمكشي است در درون هر فرد، كه ولايت الله را بپذيرد يا ولايت طاغوت را. در اين كشمكش دروني فرد، دو عامل بيروني نيز درگير هستند. يكي الله و جبههي انبياء و ائمه(ع) و مصلحين است، و ديگري شيطان و جبههي طاغوتها و مستكبرين و مفسدين هستند. تا اين كه خود فرد ولايت كدام يك از طرفين را در دل و ذهن خود بپذيرد.
در اين رويكرد، حكومت همان ولايت است، و ولايت همان قدرت نرم، در تصرف دلها و ذهنهاست. متغير ولايت، ولي است؛ ولايت الله، يا ولايت طاغوت.
حكومت نرم الهي، يا حكومت نرم شيطاني. اين از ذاتيات جنگ نرم است، و با اين ذاتيات است كه شيطان، براندازي حكومت نرم الهي را محقق ميسازد و «رژيم چنج» صورت ميدهد. يا برعكس، انبياء حكومت نرم شيطاني را واژگون، و حكومت نرم الهي را محقق ميسازد.
با توجه به اين تفكيك كه زمين بازي ثابت است، و ولايت هم خنثي است، اما متغيير، در شخص«ولي» است، روش بازي چگونه است. بالاخره مانند سياست مدرن كه مبتني بر تئوري بازيها، مناسبات قدرت را چينش ميكند، در سياست نرم و جنگ نرم اين مناسبات چگونه طراحي ميشود؟
گفتم كه زمين، يعني دل و ذهن افراد «ثابت» است، اما متغير در اينجا، شخص «ولي» است. آنچه در روش اقدام در صحنه حائز اهميت است مسالهي «قاعده يا قواعد» اقدام از سوي ولي است. در تنظيم نسبت ميان «زمين» اقدام، با «قواعد» اقدام، چهار حالت پديد ميآيد:
1. بهترين حالت: اقدام در زمين دشمن، با قواعد خودي.
2. حالت خوب: اقدام در زمين خود، با قواعد خودي.
3. حالت بد: اقدام در زمين دشمن، با قواعد دشمن.
4. بدترين حالت: اقدام در زمين خود، با قواعد دشمن.
اقدام در حالت يكم و دوم را در علوم استراتژيك «اقدام فعال» يا كنش نامتقارن مينامند. و اقدام در حالت سوم و چهارم را «اقدام منفعل» يا كنش متقارن ميشناسند.
دكترين اقدام فعال يا اقدام نامتقارن در مباحث امنيت ملي، به اقدام ضربهي اول معروف است، يعني تعريف زمين و قواعد بازي از سوي خود. همچنين، دكترين اقدام منفعل يا اقدام متقارن، به اقدام ضربهي دوم شناخته ميشود، يعني تعريف زمين و قواعد بازي، از سوي دشمن.
جنگ نرم، سياست نرم، قدرت نرم، و... به گونهاي انحصاري، عمدتاً ناظر به دكترين اقدام نامتقارن هستند.
اكنون پرسش اساسي اين است كه چرا رهبر انقلاب، مسالهي جنگ نرم را با دانشجويان و استادان مطرح كردند و در آن جلسهي ديدار استادان دانشگاه، به نقد مديريت كميت نكر علوم انساني پرداختند. نسبت جنگ نرم با مسالهي علوم بهطور عمومي و علوم انساني به طور اخص چيست؟
مبتني بر دكترين اقدام نامتقارن، بايد گفت كه بخشهاي عمدهاي از نهادها در كشور ما، در زمين خود، با قواعد دشمن بازي ميكنند. يكي از مهمترين اين بخشها، نهادهاي علمي، تربيتي و فرهنگي هستند، يعني وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت، و وزارت ارشاد.
اكنون در آموزش و پرورش ما، ذهن و دل دانش آموز با داورينيسم تسخير ميشود آنهم با مديريت و بودجهي جمهوري اسلامي. اين يعني فاجعه.
اكنون در دانشگاههاي ما، استادان همهي رشتهها، در زمين خود، با قواعد بيگانه بازي ميكنند، اين يعني بدترين حالت، به اين معني كه غرب انگارههاي خود را به ما تحميل كرده است و در جنگ نرم، ذهن استاد ما را تسخير نموده و از طريق او به تسخير جوانان دانشجو ميپردازد. استاد روانشناسي با آراء فرويد و اريكسون و پياژه، استاد جامعه شناسي با آراء وبر پارسونز و گيدنز و هابرماس، استاد فلسفه با آراء كانت و هگل و هايدگر و پوپر، استاد اقتصاد با آراء اسميت و فرگوسن و مالتوس و كينز و فريدمن و استيگليتز، استاد الهيات با آراء پلتيليش و الوين پلنيتنگا، استاد مديريت با آراء مينتزبرگ ، استاد سياست با آراء هابز و ماكياولي و مورگنتا و روزنا و ... قطعاً نميتوانند انسان طراز تمدن ايراني يا اسلامي تربيت كند، و در نتيجه روز به روز بي-خاصيتي علوم انساني در ايران براي مردم و جامعه بيشتر نمايان ميشود.
راه حل و راه برون رفت از اين وضعيت چيست؟
راه اين است كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به دكترين اقدام نامتقارن مجهز شود، البته حد و قوارهي اين شورا كه ذهن اكثريت اعضاء آن، به تسخير رويههاي بيگانه درآمده است، اين گونه مباحث نيست، اما به هر جهت با يك خانه تكاني ذهني، ميتوانند به قواعد اقدام نامتقارن دست يابند.
چگونه؟ راهكار عملي ارائه كنيد!
راه كار ساده است. دو واحد درسي پارمنيدس كشي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي برگزار شود، و اصل «اين هماني» در فضاي علمي كشور به چالش كشيده شود.
اگر پيامبر(ص) ميخواست با اصل «اين هماني» اسلام را معرفي كند، بايد ميگفت كه بتهايي چون لات و عزي همان الله هستند يا الله همان لات و عزي است! اما ايشان فرمودند «لااله الا الله».
شعار اسلام، ابتدا نفي بتها و الهها است. يك مسلمان موحد، در هميشهي زندگي خود، همواره از اين شعار استفاده ميكند. اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي اسير «اين هماني» پارميندسي هستند.
پرسش اين است: آياLaw همان حقوق است؟! نه نيست. آيا Human Rights حقوق بشر است؟! آيا روانشناسي همان سايكولوژي است؟! آيا اقتصاد همان اكونومي است؟! آيا سياست همان پليتيكز است؟! اصلاً اين گونه نيست. بحران در علوم انساني از عنوان خود علوم و ترجمه غلط اين عناوين آغاز ميشود. لذا نسخهي عملي اين است جامعهي علمي ايران بتواند در علم، موحد شود و به شعار لاالهالاالله در علم دست يابد.
منبع: روزنامه ایران شماره ۴۳۳۶